کد مطلب:298582 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219

در میان حجله


بدین ترتیب فاطمه ی اطهر به حجله ی عروسی درآمد و علی (ع) نیز وارد حجله شد ولی به دستور پیغمبر كه فرموده بود: كاری نكنید تا من به نزد شما بیایم هر دوی آنها به كناری نشسته و انتظار ورود پیغمبر را داشتند، و حتی علی (ع) می گوید: فاطمه از من خجالت می كشید و سرش را به زیر انداخته بود و من نیز از خجالت فاطمه سر به زیر انداخته بودم تا اینكه رسول خدا (ص) آمد و با جمله ی «من هیهنا»؟ (كی اینجا است؟) اجازه ی ورود خواست و ما اجازه دادیم و آن حضرت وارد شد و سپس فاطمه را كنار خود نشانیده بدو گفت:

ای فاطمه مقداری آب نزد من بیاور، زهرا برخاست و ظرفی چوبین كه در اتاق بود برداشت و آن را پر از آب كرده به دست پیغمبر داد، رسول خدا جرعه ای از آن آب را در دهان گرفته و دوباره میان ظرف ریخت و سپس قدری از آن آب را روی سر فاطمه ریخت، و بدو فرمود: پیش بیا و چون فاطمه پیش رفت مقداری از آن آب را میان دو پستان فاطمه پاشید، و به همین نحو مقداری را نیز از پشت سر میان دو شانه ی فاطمه ریخت آن گاه چنین گفت:


«اللهم ان هذه ابنتی احب الخلق الی، اللهم و هذا اخی و احب الخلق الی، اللهم اجعله لك ولیا و بك حفیا و بارك له فی اهله».

(خدایا این دختر من و محبوبترین خلق تو نزد من است، و این برادرم و محبوبترین مردم پیش من است خدایا او را ولی خود گردان و معرفتش را نسبت به خودت كامل گردان، و خاندانش را بر او مبارك گردان.)

و به نقل صاحب كشف الغمه هنگامی كه رسول خدا خواست از حجله بیرون آید فاطمه برخاست و دامان پدر را گرفته و گریست، رسول خدا (ص) او را دلداری داده فرمود:

«ما یبكیك فقد زوجتك اعظمهم حلما و اكثرهم علما»؟

(چه چیز تو را به گریه درآورده با اینكه من تو را به بردبارترین و دانشمندترین مردم شوهر داده ام.)

به دنبال آن با هر دوی آنها خداحافظی كرده از اتاق بیرون آمد و در را بست، و به زنهایی كه حاضر بودند دستور داد به خانه ی خود بروند و پراكنده شوند.


مهر باید به مهر یابد پیوند

ماه باید به ماه باشد همسر


آباد آن حجله كاینش بانو

احسن ز آن مادر كاینش دختر


در اینجا عده ای نوشته اند: اسماء بنت عمیس كه در میان زنها بود از پیغمبر اجازه گرفت تا نزد فاطمه بماند كه اگر حاجتی داشته باشد انجام دهد، و در حدیثی كه صاحب كشف الغمه (ره) روایت كرده اسماء علت توقف خود را به آن حضرت این گونه معروض داشته كه گفت:

هنگامی كه در مكه مرگ خدیجه فرارسید من در كنار او بودم و دیدم خدیجه می گرید بدو گفتم: تو بانی زنان عالم و همسر پیامبر خدا هستی و با این حال گریه می كنی؟ در صورتی كه خدا مژده ی بهشت به شما داده؟ خدیجه گفت: من برای مردن گریه نمی كنم بله برای فاطمه گریه می كنم كه دختر كوچكی است و زنان در شب


زفاف نیازمند به زنی از نزدیكان و محرمهای خود هستند كه اسرار پنهانی خود را بدو بازگویند و من ترس آن را دارم كه در آن شب، فاطمه ی عزیزم كسی را نداشته باشد؟

من كه این سخن را از خدیجه شنیدم بدو گفتم: من با خدای خود عهد می كنم كه اگر تا به آن روز زنده ماندم در آن شب به جای شما در خانه ی فاطمه بمانم، و اكنون برای اینكه به عهد خود وفا نموده باشم اجازه می خواهم مرا از رفتن معاف بدارید، و رسول خدا با شنیدن این داستان گریان شد و اجازه ی ماندن مرا داده و در حق من دعا كرد...

اما خود صاحب كشف الغمه بعید می داند كه اسماء در مراسم عروسی و زفاف فاطمه (ع) در مدینه بوده باشد، چنانكه ما نیز قبلا اشاره كردیم، و به عقیده ی نگارنده بودن اسماء در بالین خدیجه (ع) نیز هنگام مرگ او بعید به نظر می رسد زیرا همان گونه كه در تاریخ زندگانی پیغمبر اسلام ذكر شد اسماء سالها پیش از مرگ خدیجه با شوهرش جعفر بن ابیطالب به حبشه هجرت كرد، و همچنان تا سال هفتم در حبشه به سر می برد و از این رو همان گونه كه قبلا اشار شد به احتمال قوی آن زنی كه این حدیث را نقل كرده سلمی دختر عمیس- خواهر اسماء- بوده كه در اثر سهل انگاری راویان و یا كاتبان و یا به جهت شهرتی كه اسماء از نظر حدیث و تاریخ داشته است، حدیث را به اسماء نسبت داده اند، چون در زمانهای قدیم افرادی بوده اند كه در نقل احادیث و جزئیات آن دقت زیادی نداشته اند و از این رو چنین اشتباهاتی اتفاق می افتاده است، والله العالم.